خلاصه داستان: لورل و هاردی فقیر و بیکار سرگرم ماهیگیری در بندر هستند که به طور تصادفی روزنامهای میبینند که در آن آگهی ای برای قرائت وصیت نامه ابنزل لرول ثروتمند نوشته شده است. لورل و هاردی به امید دریافت سهمی از ارث راهی خانه ابنزل لورل میشوند بی خبر از اینکه وی به قتل رسیده و ماجرا با آن چیزی که تصور میکنند بسیار تفاوت دارد.
خلاصه داستان: دو قاتل، شکست خورده به عنوان تاجر و نگهبان حمله هوایی، به لانه خرابکاران نازی برخورد می کنند که برای منفجر کردن کارخانه منیزیم محلی خم شده اند.
خلاصه داستان: لورل و هاردی بر حسب تصادف سارق یک بانک را دستگیر میکنند. رئیس بانک برای تشکر حاضر میشود خواستههای آنها را اجابت کند. لورل و هاردی نیز که به تازگی به اهمیت تحصیل پی بردهاند از او میخواهند که آنها را به دانشگاه بفرستد. رئیس بانک موافقت میکند ولی در دانشگاه ماجراهای فراوانی انتظار آن دو را میکشد.